شنبه, ۳ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | 2024-11-23
کد خبر: 81354 |
تاریخ انتشار : 24 اکتبر 2023 - 10:53 |
ارسال به دوستان
پ

عصر روز 10 بهمن 1358 روزنامه‌های تهران که مشغول آماده‌سازی خود برای پاسداشت اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بودند، خبر از اتفاقی بزرگ دادند. اتفاقی که در روز 9 بهمن به وقوع پیوسته بود و اکنون زوایای گوناگون آن بیش از پیش مشخص می‌شد؛ ماجرایی که سال‌ها بعد دست‌نوشته کتاب‌ها و حتی فیلم‌های سینمایی قرار گرفت. 

اقتصادسنج؛ عصر روز 10 بهمن 1358 روزنامه‌های تهران که مشغول آماده‌سازی خود برای پاسداشت اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بودند، خبر از اتفاقی بزرگ دادند. اتفاقی که در روز 9 بهمن به وقوع پیوسته بود و اکنون زوایای گوناگون آن بیش از پیش مشخص می‌شد؛ ماجرایی که سال‌ها بعد دست‌نوشته کتاب‌ها و حتی فیلم‌های سینمایی(عملیات جاسوسی آرگو) قرار گرفت.

اتفاقی که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام شاید مهم‌ترین رویداد در روابط خارجی جمهوری تازه تاسیس اسلامی ایران بود. این خبر پیرامون ۶ تن از اعضای سفارت آمریکا در تهران بود؛ ۶ نفری که از قضا به تدریج برای دانشجویان مشخص شده بود که در سفارت نبودند اما هیچ‌گاه نتوانستند آنان را پیدا کنند.

این ۶ دیپلمات روز 9 بهمن 1358 از راه فرودگاه مهرآباد ایران را ترک کردند. فرار آنان در شرایطی رخ داد که ایران همچنان در شرایط پساانقلابی قرار داشت. فرار ۶ دیپلمات آمریکایی از تهران هر چند با تخیلات فیلمنامه‌نویسی در سال 2012 و در قالب فیلم «آرگو» بازخوانی شد. داستانی که شاید خواندن دوباره آن بتواند بخش دیگری از تاریخ انقلاب اسلامی را واکاوی کند.

جزییات عملیات جاسوسی آرگو در ایران فاش شد/سازمان سیا چگونه ۶ آمریکایی را از ایران فرار داد؟

 داستان یک فرار بزرگ

روزنامه کیهان روز 10 بهمن 1358 با تیتر بزرگ «۶ دیپلمات آمریکایی چگونه از ایران گریختند» به پوشش این حادثه پرداخت. کیهان در همان صفحه اول به این مساله اشاره می‌کند که «دیپلمات‌های آمریکایی در نقش اعضای سفارت کانادا با ویزای جعلی از مهرآباد خارج شدند.»

این روزنامه در گزارش مفصلی که به نقل از رسانه‌های خارجی از این اتفاق منتشر می‌کند این فرار را یک اتفاق «اسرارآمیز» می‌خواند؛ اتفاقی که شوک وقوع آن در شرایط سال 1358 ایران بیش از پیش بود. ایران پس از اشغال سفارت آمریکا در آبان 1358 و استعفای دولت موقت، در ابتدای بهمن مشغول انتخابات پر‌تب و تاب ریاست‌جمهوری بود و شاید انتخاب آن روزها برای فرار از ایران بهترین زمان ممکن بود. اما این ۶ دیپلمات به طور عجیبی از سفارت گریخته بودند.

در این رابطه سازمان سیا اخیرا پادکستی در رابطه با عملیات آرگو منتشر کرده است که در ادامه می خوانید:

والتر: در سی‌آی‌ای، ما شبانه‌روزی و در سراسر جهان کار می‌کنیم تا به حفظ امنیت آمریکایی‌ها و دیگران کمک کنیم. معمولاً رازداری برای کار ما ضروری است.

دی: اما ما متعهد به اشتراک گذاری آنچه که می‌توانیم، در زمان ممکن، هستیم. پس به ما اجازه دهید راهنمای شما در اتاق‌های ستاد سی آی ای در لنگلی Langley باشیم، پرونده‌هایی را باز کنیم و با کسانی صحبت ‌کنیم که خود را وقف این ماموریت ها کردند.

والتر: آنچه در پی می آید، ماجراهای این ماموران است.

والتر: در اینجا در پرونده‌های لنگلی، ما سعی داریم شما را با افراد و حرفه‌های سی‌آی‌ای آشنا کنیم و در عین حال، برخی از نکات و ترفندهای این نهاد را به اشتراک بگذاریم، شاید که در زندگی خودتان هم مفید باشند. اما امروز، در پایان فصل دوم، قصد داریم کار متفاوتی انجام دهیم. قصد داریم یکی از پرونده‌های سازمان را باز کنیم و به عمق یک عملیات ویژه سی‌آی‌ای برویم و آن را لحظه به لحظه تجزیه و تحلیل کنیم.

دی: می‌توانید آن را گزارش یک مأموریت بنامید.

والتر: و ما به هیچ مسئله دیگری نمی پردازیم جز به عملیاتی که چندین بار در این برنامه (پادکستی) به آن اشاره شده است؛ عملیاتی که در میان آنهایی که سی‌آی‌ای آن را از طبقه بندی خارج کرده، جایگاه ویژه‌ای دارد.

دی: در سال 1979، تظاهرکنندگان مسلح به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و ده‌ها آمریکایی را به گروگان گرفتند و رویارویی ای را کلید زدند که توجه جهان را به خود جلب کرد. شش آمریکایی توانستند خود را از اسارت نجات دهند – اما در کشوری گیر کردند که ناگهان تبدیل به قلمروی دشمنانه شده بود.

والتر: برای خروج آن‌ها، سی‌آی‌ای یک برنامه که مستقیماً از داستان‌های خیالی الهام گرفته بود را اجرا کرد: افسران سی‌آی‌ای را به عنوان یک گروه تولید فیلم به ایران اعزام کرد و به آمریکایی‌های گیر افتاده آموزش داد تا خود را به عنوان خدمه فیلمسازی جا بزنند و سپس کل گروه با عبور از بازرسی امنیتی ایران به خارج بیایند. نام فیلم تقلبی ای که قرار بود بسازند، آرگو (ARGO)بود.

دی: اکنون، این مأموریتی است که برخی شنوندگان ممکن است احساس کنند با آن آشنا هستند چرا که موضوع فیلمی بود که با بازی و کارگردانی بن افلک Ben Affleck، برنده جایزه اسکار هم شد. در فیلم، خود بن افلک نقش تونی مندز Tony Mendez را بازی می‌کند که همان متخصص واقعی بدل سازی و جعل اسناد سی آی ای بود که بعنوان رهبر عملیات به ایران نفوذ کرد.

والتر: افرادی که فیلم را دیده‌اند به یاد دارند که در نسخه سینمایی این ماموریت، بن افلک، در نقش مندز، به تنهایی به ایران می رود. اما در اینجا، در یک سالن در مقر واقعی سی‌آی‌ای در لنگلی، تابلوی نقاشی ای وجود دارد که به بزرگداشت خاطره این عملیات اختصاص دارد. در تابلو، تونی کنار یک میز در تهران نشسته و به سختی مشغول کار برای آمادگی نهایی برای خروج شش آمریکایی است. در این تابلو، شخص دیگری نیز کنار او کار می‌کند. شخصی که چهره‌اش قابل رویت نیست و نام او روی تابلو نیز ذکر نشده است، حتی در مقر سی‌آی‌ای.

دی: در واقع، تونی مندز به تنهایی به ایران نرفت. یک افسر دیگر از سی‌آی‌ای نیز با او بود. هویت فردی که این عملیات جسورانه را به همراه تونی انجام داد در سال‌های بعد پنهان ماند… تا امروز.

والتر: امروز با مرور پرونده‌های لنگلی، شما با این قهرمانِ قبلا ناشناخته عملیات آرگو آشنا می‌شوید. شما نام و پیشینه او را خواهید دانست و درباره یکی از مشهورترین رخدادهای تاریخ سی‌آی‌ای از زاویه ای که تا به حال عمومی نشده خواهید شنید… از نگاه خود او.

دی: پس با ما بمانید، چرا که، چه فیلم آرگو را دیده باشید، یا پیش از این درباره این رویدادها خوانده باشید یا چیزی درباره آنها ندانید، این روایت یک جاسوسی است که تاکنون شنیده نشده است.

والتر: پس بگذارید با بازگشت به گذشته شروع کنیم. سال 1979 است و مکان رخداد هم تهران، ایران، جایی که تظاهراتی در خارج از سفارت آمریکا شکل می‌گیرد. برای کمک به ما در درک اینکه چگونه تحولات به این نقطه رسید و چه اتفاقاتی در آینده قرار است بیفتد، به یکی از تاریخ‌نگاران داخلی سی‌آی‌ای به نام برنت رجوع می کنیم. برنت، از حضور شما در اینجا سپاسگزاریم.

برنت: البته. خوشحال می‌شم که کاری انجام دهم.

دی: حالا پیش از آنکه به جزئیات بپردازیم، می‌توانید کمی در مورد خودتان بگویید؟

برنت: خب، من یک تاریخ‌نگار سی‌آی‌ای هستم. مدتی طولانی به عنوان یک تحلیل‌گر فعالیت می‌کردم. روی منطقه خاورمیانه کار می‌کردم و اکنون یکی از جذاب‌ترین شغل‌های نهاد را دارم. من می‌توانم درباره سوژه های جالب زیادی مطالعه کنم و به مردم کمک می‌کنم تا به درکی از پیشینه کارهایی که خوب پیش رفته‌اند و گاه هم خوب پیش نرفته‌اند، دست یابند. چون ما افتخار می‌کنیم که سازمانی هستیم که از اشتباهاتمان و نیز از موفقیت‌هایمان درس می‌گیریم. بنابراین، فکر می‌کنم اینکه ما حتی یک تیم و کادر متخصص تاریخ داریم، نکته بسیار گویایی است هرچند برای برخی از مردم شگفت آور است که سی آی ای، تاریخ‌نگاران حرفه‌ایی داشته باشد که سیر رخدادها را دنبال می کنند، اما این واقعیت است.

والتر: پس، برنت، ایران در چهارم نوامبر 1979 چگونه به نظر می‌آید؟ چه نوع دولتی دارد؟ و چرا مردم به خصوص در برابر سفارت آمریکا اعتراض و تظاهرات می‌کنند؟

برنت: در چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 1358)، تظاهرات بسیار داغی جریان دارد و دلیل اصلی اش هم این است که ایالات متحده تصمیم گرفته به شاه سابق ایران اجازه دهد برای درمان به ایالات متحده بیاید. پیش‌زمینه این موضوع هم این است که ایالات متحده به مدت 25 سال از شاه حمایت کرده بود. او یکی از نزدیک‌ترین متحدان ما در خاورمیانه بود. اما حکومت او سرکوبگر بود. بنابراین مردم ایران در طول سال 1978 با تظاهراتی که هر هفته ادامه می یافت، به حکومت او اعتراض می‌کردند تا اوضاع در نهایت به نقطه‌ای ‌رسید که شاه در نخستین هفته های سال 1979 تصمیم می‌گیرد از کشور فرار کند و این کار را می‌کند. بنابراین او فرار می‌کند. او به سراسر دنیا سفر می‌کند و در نهایت به دولت ایالات متحده متوسل می شود و می‌گوید، می‌دانید، من سرطان دارم و به پیشرفته ترین درمان پزشکی نیاز دارم که تنها در ایالات متحده ممکن است. بنابراین، رئیس‌جمهور کارتر تحت فشار زیادی بود که او را به ایالات متحده برای انجام این درمان بیاورد. او تا جایی که می‌توانست مقاومت کرد. او در واقع جلساتی با کارکنان خود داشت که در آن‌ها می‌گفت، اگر اجازه دهیم او به کشور وارد شود و مردم سفارت‌خانه ما را اشغال کنند و دیپلمات‌های ما را به گروگان بگیرند، چه اتفاقی می‌افتد؟ بنابراین آنها واقعاً تهدید را درک می‌کردند. اما در پایان، کارتر تصمیم خود را گرفت و او را وارد کشور کرد. چند روز بعد، این تظاهرات خارج از سفارت آمریکا در تهران شروع شد. در واقع افرادی که آن را برپا کردند، بسیار آماده بودند و این تظاهرات به خوبی برنامه‌ریزی شده بود. آنها می دانستند که چه می‌خواهند و چگونه باید وارد محدوده سفارت شوند و غیره. آنها حتی غذا و آب و وسایل مورد نیازشان را خریده بودند و آماده بودند تا جایی که می‌توانند با دولت خودشان مقابله کنند. آنها قصد داشتند محل اشغال خود را برای مدت محدودی نگه دارند اما آنچه واقعاً اتفاق ‌افتاد این بود که در حمایت از آنها و البته بدون آگاهی شان، رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی، تصمیم به تایید آنها می‌گیرد زیرا او فکر می‌کند که این یک پیروزی تبلیغاتی فوق العاده است. بنابراین او این کار را می‌کند و یک بحران 444 روزه کلید می خورد.

والتر: ما همچنین باید یک قدم دیگر هم به عقب برویم.

برنت: بله همینطور است. در سال 1953، رئیس‌جمهور ایزنهاور تصمیم به انجام یک عملیات پنهانی در ایران گرفت تا نخست‌وزیر، محمد مصدق را برکنار کند و دلیل این کار این بود که مصدق نفت ایران را ملی‌کرده بود و با انجام این کار، عملاً شرکت نفت بریتانیا را که امروزه آن را به نام بی‌پی BP می‌شناسیم، از معاملات خود حذف کرد. بنابراین شما درباره وارد شدن آسیب بزرگی به اقتصاد بریتانیا، که از قبل هم در وضعیت نابسامانی قرار داشت، صحبت می‌کنید. این بود که رئیس‌جمهور ایزنهاور تحت فشار زیادی بود تا کاری انجام دهد، پس تصمیم به انجام یک عملیات پنهانی گرفت. سی‌آی‌ای این عملیات به نام تی پی آژاکس TPAJAX را پیاده کرد.

والتر: در قسمت چهارم این پادکست، دکتر دیوید روبرج Dr. David Robarge، یک تاریخ‌نگار همکار سیا، گفت که بیشترِ اقدامات پنهانی سیا، که اکنون پرونده بسیاری شان از حالت محرمانه خارج شده‌ تا مردم بتوانند آنها را بررسی کنند و درباره آنها بخوانند، در واقع نه تنها علیه دولت‌های منتخب دموکراتیک یا مردمی انجام نمی شد بلکه در بسیاری از موارد، دولت های دمکراتیک را تقویت هم می کرد. بنابراین ما باید اذعان کنیم که این مورد، یک استثناء بسیار مهم بر این قاعده است.

برنت: بله. این یکی از استثناها به آن قاعده است، و در نگاه کلان، از زاویه دید آیزنهاور، بحث به دموکراسی در ایران مربوط نمی شد، بلکه در آن موقعیت، به دفاع از دموکراسی در سطح جهانی مربوط می شد چرا که اتحاد جماهیر شوروی با ایران هم مرز بود و ایران هم روی ذخایر نفت خلیج فارس نشسته بود، و این یک نگرانی بسیار واقعی در واشنگتن و لندن و کشورهای متحد بود که اگر اتحاد جماهیر شوروی نفوذ بیشتری در ایران پیدا کند، و در واقع اگر یک دولت کمونیستی در ایران قدرت بگیرد، آنگاه کنترل بیشترین حجم نفت جهان عملاً به پشت پرده آهنین منتقل می شود.

والتر: آیا سیا اطلاعات مربوط به این موضوع را از حالت محرمانه خارج کرده است؟ آیا مردم می‌توانند این موضوع را بررسی کنند و بیشتر در مورد آن بخوانند؟

برنت: بله. قطعاً. این یکی از عملیات‌های سی آی ای است. تقریباً 50 عملیات مخفیانه از حالت طبقه بندی خارج شده‌اند، و تی‌پی‌آژاکس (TPAJAX) هم یکی از آن‌هاست.

دی: پس بر می گردیم به نوامبر 1979. در این زمان در ایران یک دولت انقلابی تازه در قدرت است و تعدادی از مردم جلوی سفارتخانه دست به تجمع زده‌اند. می‌توانید به ما بگویید که در این نقطه چه اتفاقی می‌افتد؟

برنت: در حالی که شماری افراد سعی داشتند وارد سفارتخانه شوند، چند اتفاق به سرعت رخ داد. اولاً، یک مجموعه ساختمان در داخل مجتمع سفارتخانه وجود داشت. یک مجموعه بزرگ که هنوز هم وجود دارد و به یک موزه تبدیل شده است، نوعی موزه ضد آمریکایی. اما در دورترین قسمت از مجموعه، از طرفی که تظاهرکنندگان حصار ورودی را شکسته بودند، یک ساختمان کنسولی وجود داشت که مردم برای گرفتن ویزا برای ورود به ایالات متحده در آنجا صف می‌کشیدند. شش دیپلمات ما که در داستان ما اهمیت دارند، در آن روز در ساختمان کنسولی حضور داشتند. آنها دورتر از مجموعه اصلی بودند به حدی که هنگامی که ساختمان‌های اصلی سفارتخانه مورد حمله قرار می گرفت، وقت کافی برای فرار داشتند.

دی: پس به شش آمریکایی که در حال حاضر در فرار هستند برمی‌گردیم، اما در اینجا در آمریکا، هم دولت ایالات متحده و به طور خاص سیا، واقعیت سیر رویدادها در سفارتخانه را رصد می‌کنند، درست است؟

برنت: بله، قطعاً. وزارت امور خارجه و سفارت خانه گزارش می‌دهند و همچنین افرادی که ما در داخل سفارت داشتیم هم تا زمانی که می شد مهاجمین را بیرون از اتاق‌ها نگه دارند، گزارش می دادند. آنها محفظه های امن را قفل کردند و تا زمانی که ممکن بود اسناد را نابود کردند، تا زمانی که اشغال‌کنندگان شروع کردند به تهدید به کشتن افراد در بیرون. در این زمان، کاردار ما که در یک ساختمان متفاوت در تهران مستقر بود در تماس تلفنی گفت: “بسیار خوب، بگذارید به آنها اجازه ورود بدهیم.” در آن زمان، ما در تهران سفیر نداشتیم. بنابراین این کار انجام شد و در واقع سفارت آمریکا در تهران، آفلاین شد.

والتر: در همین حین، شش آمریکایی ما در تقلا هستند در شهری به یک پناه امن برسند که ناگهان خصومت آمیز می شود و پر از نیروهای انقلابی است که به دنبال هر کسی هستند که حتی پیوندی با آمریکایی‌ها داشته باشد. این شش آمریکایی بعدازظهر چه کاری انجام دادند؟

برنت: آنها از آنچه در حال رخ‌دادن بود، خبردار شدند و سفارت را ترک کردند. همه با هم به عنوان یک گروه خارج نشدند، بلکه بعضی از آن‌ها در خیابان و در حالی که سعی در فرار داشتند، با هم برخورد کردند و سپس تصمیم گرفتند که به سفارت‌خانه‌های متحد آمریکا به دنبال کمک بروند.

والتر: درست. شماری از کشورهای دوست بسیج شدند یا مایل به کمک به این آمریکایی‌های در حال فرار شدند، اما بسیاری از مکان‌ها برای آن‌ها امن نیستند – چرا که شدیدا زیر نظارت قرار دارند، درست است؟ و در نهایت، یکی از متحدان خاص آمریکا، حاضر و قادر به ارائه یک مکان دایمی برای پنهان شدن به آن‌ها می‌ شود.

برنت: در نهایت، آن‌ها با کانادایی‌ها تماس گرفتند.

والتر: اولین سپاس از همسایه شمالی ما.

برنت: می‌دانید، کانادایی‌ها با انجام این کار خود را در خطر فیزیکی قرار دادند. منظورم این است که جو ضدآمریکایی در تهران بسیار شدید بود. بنابراین، سفیر کانادا و کارکنان او، با مراقبت از همکاران ما به این شکل، خود را در معرض خطر قرار دادند.

والتر: این تصویر سفیر کانادا، کن تیلور، همسرش و کارکنانش است.

دی: چگونه دولت آمریکا در این نقطه سعی می‌کند این وضعیت خاص را مدیریت کند، جایی که شش آمریکایی در خانه سفیر کانادا مخفی شده‌اند؟ چه اتفاقی می‌افتد؟

برنت: خب، یک مقدار طول کشید چرا که وزارت امور خارجه واقعاً می‌خواست هر مسیری که ممکن است را امتحان کند. چندین پیشنهاد مختلف ارائه داد تا افراد را خارج کند و فقط از طریق دیپلماسی تلاش می‌کرد تا با دولت ایران به نتیجه ای برسد. اما بسیار دشوار بود چرا که به دلیل این گروگانگیری، دولت ایران عملا فروپاشید. یک دولت موقت وجود داشت که در اعتراض به این موضوع استعفا داد. بنابراین، برای مدتی هیچ کس نبود که با او تماس بگیریم. پس، دولت کارتر و وزارت امور خارجه تلاش می‌کردند تا راه‌های دیپلماتیک برای خروج آن‌ها پیدا کنند. یک نکته مهم دیگر اینکه شبیه همین اتفاق در اوایل سال هم رخ داده بود. در 14 فوریه 1979 شبیه این اتفاق رخ داد و تظاهرکنندگان به سفارتخانه حمله کردند یعنی روز سنت والنتاین. در آن زمان، آیت‌الله خمینی نمایندگانی را به سفارتخانه فرستاده و به افرادی که سفارتخانه را گرفته بودند گفت که به خانه بروند و اجازه دهند آمریکایی‌ها آزاد شوند و این کار را تایید نکرد. بسیاری از افراد در واشنگتن با خود می گفتند که این بار هم همان اتفاق خواهد افتاد، فقط باید صبور باشیم تا آنها از خر شیطان پایین بیایند. اما این اتفاق نیفتاد. خمینی این بار دیدگاه کاملاً متفاوتی نسبت به این موضوع داشت و آن را به عنوان راهی برای تندتر کردن فضای کشور و به صف کردن مردم در پشت رهبری خود می‌دید. بنابراین از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی برای خودش استفاده کرد و کوتاه نیامد.

والتر: پس چه زمانی با سیا تماس گرفته می‌شود تا راهی برای خروج این شش آمریکایی پیدا کند؟

برنت: می‌دانید، با گذر زمان، وزارت امور خارجه، دیگر گزینه‌های خوبی نداشت. یکی از گزینه‌هایی که توسط وزارت امور خارجه مطرح شد و خوشبختانه رد شد، پیشنهادی که در فیلم نیز نشان داده شده و درباره آن صحبت می‌شود، این بود که – خب، بیایید همه دیپلمات‌ها را با دوچرخه تجهیز کنیم و به عنوان معلمانی که به ایران آمده‌اند آکردیته شوند و با دوچرخه به نزدیک‌ترین مرز بروند و از آنجا خارج شوند. تحلیل‌گران مختلف در سیا و وزارت امور خارجه، ظاهرا به این ایده رای منفی دادند، زیرا از جهات بسیاری یک ایده واقعگرایانه و یک داستان چندان باورپذیر نبود. اینکه شما در زمستان ایران مسافت‌های درازی را طی کنید، در شرایطی که هوا می‌تواند بسیار سرد و نامساعد باشد.

این است که پای سی آی ای به میان آمد. آنها به طور خاص تونی مندز را به کار می‌گیرند که در این زمان تخصص بی‌نظیری در انجام این نوع عملیات‌های خروج دارد. او این کار را در مناطق مختلف دنیا، در اوایل دهه 1970 انجام داده بود. تونی برای اداره خدمات فنی (OTS) کار می‌کرد یعنی جایی که کارکنان آرایش و تغییر چهره، کارشناسان فراهم کردن مدارک و اسناد تقلبی و غیره را در اختیار داشت. تیم او شامل افرادی بود با تجارب فراوان در سفر به خارج کشور و انجام عملیات شناسایی درباره چگونگی ورود و خروج موفق از فرودگاه و موارد مشابه. تونی و تیم او شبیه این کارها را انجام داده بودند، بنابراین افراد با تجربه زیادی داشتیم که می‌توانستند یک برنامه قابل اجرا را طراحی کنند و این همان چیزی است که انجام دادند. آن‌ها شروع به ایده‌پردازی کردند جدای از وزارت امور خارجه. و معروف‌ترین ایده‌ای که به آن دست یافتند، همان ایده‌ای است که همه ما از فیلم “آرگو” در خاطر داریم.

دی: برنامه این است که تونی خود را به عنوان یک کارگردان فیلم جا بزند و به ایران برود و به عنوان یک کارگروه فیلمسازی، تمامی این شش آمریکایی را که در خانه سفیر کانادا مخفی هستند، تغییر چهره دهد و از ایران خارج کند. این طرح، به تصویب دولت فدرال رسید زیرا اتخاذ این تصمیم تنها برعهده سیا نبود بلکه باید توسط شورای امنیت ملی تصویب شود. تونی می‌داند که نیاز به کسی دارد که با او بیاید، بنابراین یک کارشناس دیگر OTS را انتخاب می کند.

والتر: و حالا بالاخره به مرد مرموزی که در این تابلوی نقاشی در سالن مقر سیا وجود دارد، می‌رسیم – دومین کارشناس سازمانی که همراه با تونی مندز به ایران وارد شد.

برنت: بله اد جانسون. او برای این کار مناسب بود. مندز در کتاب خود، او را “خولیو” می‌نامد و به عنوان فردی که در دانشگاه سوربن تحصیل کرده، توصیف می‌کند. او به چندین زبان صحبت می‌کرد، از جمله فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی و عربی.

دی: همانطور که در مقدمه اشاره کردیم، مدتی پیش، اد در گزارشی درباره عملیات “آرگو” شرکت کرد، بنابراین با برخی از تاریخ‌نگاران ما صحبت‌کرد. و امروز – برای اولین بار – بخش‌هایی از گفتگوی ضبط شده او را با شما به اشتراک می‌گذاریم. بنابراین در اینجا اد جانسون، توصیفی از پیشینه خود را به زبان خودش ارائه می‌دهد.

اد جانسون: من در واحد 11 براوو 11 Bravo خدمت کردم. این واحد نیروهای پیاده بود و در واقع به این ترتیب من به سازمان پیوستم. بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، درخواست داده بودم. تخصصی در رشته زبان فرانسه داشتم. من با دوستان کوبایی و پورتوریکویی خود با زبان اسپانیایی، بزرگ شده بودم، بنابراین زبان اسپانیایی خوبی هم داشتم. در آن زمان پذیرفته نشدم. سپس به عربستان سعودی رفتم و یک سال یا یک سال و نیم وقت گذراندم تا به آموزش زبان انگلیسی بپردازم و در آن زمان زبان عربی خوبی یاد گرفتم. پس از اتمام آن، به مصر و اردن سفر کردم و بسیاری از کشورهای عربی را دیدم و سپس به پاریس رفتم و در یک برنامه کارشناسی ارشد شرکت کردم و پس از اتمام آن، دوباره درخواستی به سازمان دادم و به کشور برگشتم و مصاحبه و استخدام شدم یعنی پس از کسب تجربیاتی در خاورمیانه و نیز تحصیلاتی که داشتم و تسلطم به چند زبان، من به عنوان یک نامزد مناسب در نظر گرفته شدم.

والتر: حالا تونی تیم خود را تشکیل داده و همراه اصلی خود یعنی اد جانسون را شناسایی کرده اما او نیاز دارد که داستانی پوششی بسازد که او و اد جانسون را با ایمنی به ایران ببرد – و سپس نیاز دارد که شش آمریکایی را خارج کند. پس او چگونه این کار را انجام می‌دهد؟

برنت: وقتی تونی این ایده را پیشنهاد داد یا وقتی داشتند تصمیمات خود را قطعی می‌کردند، گفته می شود که به هالیوود رفته و با جان چمبرز John Chambers، چهره پرداز مشهور دیدار کرد که برای فیلم هایی مانند “کره‌ی میمون‌ها” کار کرده بود. چمبرز یک بار هم برندهٔ جایزه اسکار شده بود. تونی از قبل با جان همکاری کرده بود، منظور از همکاری نیز مشورت با او در زمینه آرایش و افکت‌های ویژه بود، که در مسائل مربوط به تغییر چهره مفید بود… تونی با او درباره مهمان‌های خانه – همانطور که کانادایی‌ها به آن‌ها اشاره می‌کردند – صحبت کرد و هر دو به یک ایده رسیدند، اینکه افراد مختلفی را در تیم فیلمسازی خود دارید که شامل یک تهیه‌کننده، یک نویسنده، یک کارگردان، یک فیلم‌نامه‌نویس می شود و افراد دیگری که کارهای مختلفی انجام می‌دهند. بنابراین، با کمک افراد OTSآنها برخی ایده‌ها را برای تغییر چهره افراد پیدا می‌کنند. اگر فیلم را دیده باشید، آن‌ها واقعاً به شکل خوبی این کار را انجام داده‌اند تا افراد بسیار رسمی که برای وزارت امور خارجه کار می‌کنند را به شخصیت های هالیوودی تبدیل کنند.

دی: اما برای ورود به عنوان یک تهیه‌کننده فیلم، تونی و اد به یک فیلم – یا حداقل ظاهر یک فیلم – نیاز داشتند. برای بحث در مورد این زاویه از داستان، از رابرت بایر، مدیر موزه سیا که وسایل مرتبط با عملیات “آرگو” را در خود جای داده – از جمله یک نسخه از فیلمی که هیچگاه قصد تولید آن را نداشته‌اند- خواستیم که به ما بپیوندد.

راب: وقتی به این عملیات نگاه می‌کنید، چیزی که بسیار واضح است، نقش همکاران در موفقیت این عملیات است و یکی از همکاران بزرگ در این ماجرا جان چمبرز بود. او یک چهره پرداز بسیار موفق بود. او جایزه اسکار را برای کار خود در فیلم “کُره میمون‌ها” برده بود. تصاویر مفهومی برای فیلم “آرگو” در موزه جدید به نمایش گذاشته شده است… وقتی تونی به هالیوود می‌آید و به جان می‌گوید، من به یک اسکریپت یا متن فیلم نیاز دارم. جان اسکریپتی که بر روی آن کار کرده بود را پیشنهاد می دهد که کاملاً مناسب بود… یکی از دلایلی که “آرگو” اسکریپت کاملی برای این مأموریت بود، این بود که در واقع اسکریپتی در مورد یک ماجراجویی علمی تخیلی در خاورمیانه بود. بنابراین از نظر لوکیشن با تهران تناسب داشت. وقتی تیم موقعیت‌یابی از کانادا به تهران می‌آمد تا خیابان‌های تهران را برای این فیلم بررسی کند، این مسأله کاملاً منطقی به نظر می‌آمد و به همین دلیل این فیلم انتخاب شد، که پوششی در قالب یک فیلم است که در مکانی مانند تهران اتفاق می‌افتد.

برنت: در واقع، حتی در اسکریپت، یک لوکیشن مشخص شده است، یک بازار در وسط شهر و تهران به خاطر بازارهایش معروف است.

راب: و این به خلاقیت و نوآوری‌هایی مربوط است که در این نوع عملیات‌ به کار گرفته می‌شود، تا از میان هزاران سناریوی فیلم، نمونه ای انتخاب شود که برای محیطی مانند تهران، آن هم درست پس از وقوع انقلاب، منطقی باشد.

دی: البته. بله، این یک اسکریپت کامل بود. آنها آمدند و آن را به عنوان یک فیلم ارائه دادند، آیا این درست است؟

راب: بله، درست است.

دی: و تونی و جان چمبرز یک استودیو فیلم تخیلی کامل برای این عملیات ایجاد کردند، درست است؟ تا واقعاً آن را باور پذیر کنند؟

راب: درست است. “استودیوی تولیدات شش” Studio Six Productions را در تهران راه اندازی کردند که یک خط تلفن داشت که هر کسی می‌توانست با آن تماس بگیرد. منظور این بود که وقتی آنها در سطح تهران هستند، اگر کسی مشکوک می شد و می‌خواست تماس بگیرد تا بتواند تأیید کند، یک شماره تلفن روی یک کارت ویزیت بود که زنگ می‌زند، کسی جواب می‌دهد و می‌گوید: “استودیوی تولیدات شش”، ما در حال ساخت یک فیلم به نام “آرگو” هستیم. چگونه می‌توانیم به شما کمک کنیم؟

برنت: تونی با جان چمبرز این را برنامه‌ریزی کرد. جالب است. آنها فضایی اداری را اجاره کردند که تازه توسط مایکل داگلاس تخلیه شده بود. این هنرپیشه، کارگردان فیلمی به نام “سندرم چین” بود و به تازگی آن دفتر را ترک کرده بود.

راب: بنابراین اگر کسی تماس بگیرد، فردی که در استودیو به تلفن جواب می دهد، اعتبار تونی مندز را تصدیق می‌کند. این مأموریت او را باورپذیر و قابل اعتماد می‌کند و اجازه می‌دهد تا کارهایی که باید انجام دهند را انجام دهند.

والتر: تونی و اد به اسناد جعلی بسیار باورپذیر نیاز دارند تا به عنوان سازندگان یک فیلم به ایران نفوذ کنند و همچنین به اسناد جعلی دیگری برای خارج کردن شش آمریکایی گرفتار در آنجا نیاز دارند. اینها چگونه فراهم شد؟

برنت: دولت کانادا شش گذرنامه کانادایی واقعی به دولت آمریکا داد، نه گذرنامه‌های جعلی، این گذرنامه‌های کانادایی واقعی بودند که توسط تونی و اد به شش آمریکایی مخفی‌شده داده می‌شد تا بتوانند به عنوان افراد کانادایی ظاهر شوند. این واقعاً یک عمل بسیار خارق‌العاده از سوی کانادایی‌ها بود. این کار امکانپذیر نمی‌شد مگر اینکه مصوبه ویژه‌ای از طرف پارلمان کانادا داده شده باشد. آنها این اسناد و حتی وسایل چهره پردازی را در کیسه‌هایی گذاشتند و بعنوان بسته های دیپلماتیک کانادا به تهران ارسال کردند.

دی: خب، تونی و اد توانسته‌اند اسناد جعلی بی‌نظیری تهیه کنند. بعد چه اتفاقی بعداً می‌افتد؟

اد: همیشه چیزی به نام “اگر فلان اتفاق افتاد، چه؟” وجود دارد. قبل از انجام هر عملیات بزرگی، همیشه جلسه مهمی در بخش مربوطه در سی آی ای برگزار می‌شد و در آنجا برنامه‌ را ارائه می‌دادید و معمولاً رئیس شعبه می‌گفت: “خب، اگر فلان و فلان و فلان اتفاق افتاد، چه؟” بنابراین ما به سرعت یاد گرفتیم که برای بسیاری از “اگر… آن وقت چه”ها پاسخ داشته باشیم… فقط یک اشتباه کوچک کافی است تا کل تلاش شما تباه ‌شود.

برنت: تونی به اروپا پرواز کرد و هنگام توقف در اروپا و قبل از ورود به ایران با اد دیدار کرد، جایی که جزئیات نهایی برنامه را بررسی کردند. آنها در واقع با فردی دیدار کردند که اخیراً به ایران رفته و بازگشته بود. وی درباره مواردی مثل اینکه چه لباسی بپوشند، توصیه هایی کرد و با ارزیابی توانایی های زبانی اد، گفت که مشکلی نخواهید داشت.

برنت: آنها مدارک اضافی‌ای را که نیاز داشتند، دریافت کردند، از جمله ویزاهایشان را از مقامات ایرانی برای پرواز به تهران. بنابراین آنها ویزاهای لازم را دریافت کردند و سپس به سمت تهران حرکت کردند.

دی: خب، در این نقطه، تونی و اد در یک هواپیما به سمت جایی در حرکت هستند که دست کم ده‌ها هموطنشان به اسارت در آمده‌اند و شش نفر دیگرشان مخفیانه زندگی می‌کنند. آنها فرود می‌آیند. چه اتفاقاتی در ادامه رخ می‌دهد؟

برنت: می‌دانید که اینها متخصصین ماهر در جابجایی نفرات هستند و اولین چیزی که پس از فرود انجام می‌دهند این است که شروع به مشاهده دقیق و یادداشت‌برداری از هر چیزی می کنند که در فرودگاه مهرآباد، می‌بینند. یکی از کارهای خیلی حرفه‌ای که تونی توضیح می‌دهد که اد انجام داد، این بود که وقتی به ایران وارد یا از آن خارج می‌شوید، باید برگه‌های زرد را پر کنید. در یک جعبه تعداد زیادی از این برگه‌ها وجود داشت و اد روزنامه‌اش را روی دسته‌ای از برگه‌ها گذاشت. و در حینی که از آنجا دور می‌شد، با یک ترفند کوچک، چندین نسخه از این برگه‌های زرد را گرفت تا برای “مهمانان خانه” داشته باشند و اگر هنگام تکمیل فرم ها اشتباهی مرتکب شوند، نسخه‌های اضافی داشته باشند. سپس از فرودگاه خارج می‌شوند.

در این اولین روز رسیدن به تهران، تلاش می کنند به سفارت کانادا برسند. آنها می‌خواهند با سفیر کانادا صحبت کنند، کسی که تا آن زمان قهرمان این داستان بود. بنابراین از یک نقشه معمولی استفاده می‌کنند که از یک آژانس مسافرتی در مرکز شهر تهران گرفتند. خب، نقشه چندان دقیقی نبود. بنابراین آنها به جایی حرکت می‌کنند که فکر می‌کنند سفارت کانادا در آنجاست بر اساس نقشه و بعد متوجه می‌شوند که سفارت کانادا درست در کنار خیابان است. جایی می‌رسند که درست کنار سفارت امریکاست، که مهمان‌ها همانجا نگهداری می‌شوند، محدوده ای که محل رفت و آمد انواع و اقسام افراد انقلابی و گروگان‌گیرهاست و آنها دقیقاً آنطرف خیابان هستند.

اد: یک تاکسی گرفتیم و متوجه شدیم که در واقعً در سفارت سوئد هستیم، که در فاصله‌ای چندده متری از سفارت ایالات متحده قرار داشت. در سفارت سوئد بودیم و گیج مانده بودیم که اینجا چه غلطی می کنیم.

والتر: بنابراین تونی و اد به تهران رسیده‌اند، از گمرک و کنترل مرزی گذشته و به جای رفته اند که فکر می‌کنند سفارت کاناداست اما می ببینند که نزدیک همان نقطه ای هستند که در همان لحظه افراد مسلح انقلابی ایرانی، دیگر امریکایی‌ها را در اختیار دارند.

دی: در بخش دوم این گزارش از مأموریت آرگو، خواهیم شنید که چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. بنابراین برای پایان این پرونده و فصل دوم پرونده‌های لانگلی، با ما بمانید.

والتر: به زودی دوباره با شما خواهیم بود.

والتر: خوش آمدید به قسمت دوم گزارش ماموریت ما در عملیات آرگو – ماموریت مخفی سیا برای نجات شش شهروند آمریکایی که پس از انقلاب ایران در سال 1979 در این کشور به دردسر افتادند و سازمان سیا، آنها را در پوشش یک گروه فیلم سازی از ایران خارج کرد.

دی: در این پادکست، گزارشی لحظه به لحظه از این عملیات را با حضور برنت، یکی از اعضای کادر تاریخ‌نگاران داخلی سیا و راب، مدیر موزه‌ی این سازمان ارائه می‌دهیم.

والتر: ما همچنین شما را با جنبه ای از این عملیات آشنا می کنیم که تاکنون به شکل عمومی اعلام نشده است. در فیلم آرگو که برنده جایزه‌ی اکادمی هم شد، بن افلک نقش متخصص تغییر هویت مامور واقعی سیا، یعنی تونی مندز را بازی می‌کند. کسی که ماموریت را برنامه‌ریزی و به تنهایی وارد ایران می‌شود تا آن را اجرا کند. اما در واقعیت، یک مامور دیگر از سیا با او همراه شد – که او نیز خود را در این تلاش برای بازگرداندن شش آمریکایی به خطر انداخت.

دی: مامور دوم اد جانسون بود، یک متخصص سیا در خارج‌کردن افراد – کسی که در بیرون آوردن پنهانی افراد از مکان‌های خطرناک سالها تجربه دارد. اد چند سال پیش در یک برنامه مرور مستند این رویداد در سیا شرکت کرد و برای اولین بار ما بخش‌هایی از صدای ضبط شده او را به شما ارائه می‌دهیم تا درباره این عملیات از زبان خودش بشنوید.

والتر: این ماجرا چندین زاویه‌ی مختلف دارد. یکی از آن‌ها هالیوود است. با همکاری خبره‌ی مشهور چهره پردازی و جلوه های ویژه یعنی جان چمبرز که در این عملیات نقش داشت، تونی یک استودیوی ساختگی تولید فیلم ایجاد و یک سناریو را انتخاب می‌کند و سپس او به همراه “اد” ادعا می‌کنند که در ایران به دنبال یک مکان مناسب برای ساخت فیلم Argo هستند.

دی: یک زاویه دیگر هم کاناداست. شش آمریکایی‌، کارمندان دولت ایالات متحده هستند که موفق شده‌اند از اسارت در امان بمانند. اکنون، آن‌ها توسط دیپلمات‌های کانادایی پناه داده شده‌اند – سفیر کانادا، کن تیلور و همسرش و دیگر پرسنل سفارت – همگی خودشان را به نمایندگی از همسایگان جنوبی شان در معرض ریسک بسیار بزرگی قرار می‌دهند. با همکاری بی‌نظیر کانادا، سیا این ماموریت را انجام می‌دهد.

والتر: در واقع، تونی و اد پاسپورت‌های اصیل کانادایی را به لطف پارلمان کانادا تامین کرده‌اند. آنها این پاسپورت‌ها را با اطلاعاتی سازگار با داستان پوششی خود پر کرده‌اند و این پاسپورت‌ها را به ایران برده‌اند تا با آمریکایی‌های مخفی‌شده دیدار کنند و به آنها بیاموزند که چگونه نقش شخصیت‌های یک تیم فیلمبرداری را تقلید کنند تا بتوان تمام گروه را از کشور خارج کرد.

دی: تونی و اد از یک نقشه محلی تهران برای رسیدن به آنچه فکر می‌کردند سفارت کانادا استفاده کردند – چرا که اگر دستگیر می شدند، یک نقشه‌ی رسمی دولت ایالات متحده، آنها را افشا می کرد. اما بعد از رسیدن به محل مورد نظر، روشن شد که به مکان اشتباهی رسیده‌اند – و به جای سفارت کانادا، خود را در سفارت سوئد می‌بینند که مستقیماً روبروی سفارت ایالات متحده در تهران قرار دارد.

والتر: در همان لحظه، انقلابیون مسلح ایرانی، آمریکایی‌های دیگر را در هماوردی ای که توجه تمام دنیا را به خود جلب کرده، نگهداری می کنند.

برنت: و این‌گونه آن‌ها به نزد نگهبان امنیتی ای می‌روند که در لایه بیرونی دفاعی سفارت سوئد کار می‌کند و سعی می‌کنند با او به زبان انگلیسی صحبت کنند، و سعی می‌کنند با او به زبان فرانسوی صحبت کنند، و سعی می‌کنند با او به زبان آلمانی صحبت کنند، اما او هیچ یک از این زبان‌ها را نمی‌فهمد. آن‌ها تلاش می‌کنند که از او مسیر را بپرسند. در حین صحبت با این مرد، یکی از آن انقلابی‌های جوان با یک ریش انبوه- که در ایران آن زمان نماد آن بود که شما یک انقلابی هستید- و با کاپشن نظامی که کاملا او را شبیه یک گروگان‌گیر کرده بود از آنسوی خیابان می‌آید و در گفتگوی کوتاه آنان مداخله می کند. تونی در کتابش این حادثه را به عنوان لحظه‌ای پرتنش توصیف کرده است.

اد: این پسر از سفارت آمد در حالی که همه تظاهرکنندگان هم آنجا بودند و خیلی هم ساکت بودند چون ماشین‌های فیلمبرداری هنوز نیامده بودند و چراغ دوربین ها روشن نشده بود، پس همانجا نشسته بودند. این پسر آمد و گفت: “مشکل چیه؟ مشکل چیه؟ مشکل چیه؟”

برنت: و او شروع به توبیخ نگهبان می‌کنه. نگهبان ایرانی سفارت سوئد. و آنها مطمئن نیستند که او چی می‌گه. سپس او به سمت آنها می‌چرخد و از آنها می‌پرسد: “شما کی هستید و اینجا چه کار دارید؟” و من فکر می‌کنم او این سوال را به زبان آلمانی می پرسه، حالا اد آلمانی صحبت می‌کند.

اد: به عبارت دقیق‌تر، او یک سال در آلمان دانشجو بوده، بنابراین من با او به زبان آلمانی صحبت کردم و کمی گپ زدیم.

برنت: پس اد شروع به گفت‌وگو با او به زبان آلمانی کرد و به او توضیح داد که آن‌ها کانادایی هستند و دنبال سفارت کانادا می گردند، در همان لحظه رفتار این پسر بسیار دوستانه می‌شود.

اد: آهان، شما می‌خواهید به سفارت کانادا بروید. او یک آدرس را روی یک برگ کاغذ می‌نویسد و تاکسی را صدا می‌زند و آدرس را به راننده تاکسی می‌دهد.

برنت: او به آنها نشان می‌دهد که سفارت کانادا کجاست، آدرس را روی یک برگ کاغذ می‌نویسد، تاکسی را صدا می‌زند. تاکسی می‌آید. او برگ کاغذ را به راننده تاکسی می‌دهد و به راننده تاکسی توضیح می‌دهد که لطفاً این افراد را به سفارت کانادا ببر. اد و تونی سعی کردند به او به خاطر کمکی که کرده بود، پولی بدهند اما او از قبول آن خودداری کرد.

برنت: و می‌دانید، همه چیز بسیار مودبانه و صمیمانه بود. حتی تونی در کتابش نوشته که آدم خوبی بوده که به او کمک کرده و طعنه عجیب ماجرا این است که او به احتمال زیاد در گروگان‌گیری آمریکایی ها دخالت داشته است.

اد: من باید از ایرانی‌ها سپاسگزاری کنم که ما را به محل درست رساندند…

برنت: بنابراین وقتی به سفارت کانادا می‌رسند، با سفیر دیدار می‌کنند. او می‌داند که آنها می‌آیند. به او گفته شده که آنها می‌آیند، و بنابراین با سفیر و رئیس امنیتی او دیدار می‌کنند و شروع به بحث درباره مراحل بعدی عملیات می‌کنند. سفیر سپس آنها را به خانه‌اش می‌برد که مهمان‌ها در آنجا مخفی هستند.

والتر: عجیب! چطور شش آمریکایی‌، که به آنها مهمان‌های خانه می‌گویند، در همه این مدت در آنجا ماندند؟ آیا این نگرانی وجود نداشت که مکان آن‌ها تحت نظر باشد – یا اینکه نیروهای ایرانی متوجه شده‌ باشند که اینها در گروه بزرگتر آمریکایی‌ها که در دیگر نقطه شهر به گروگان گرفته شده‌اند، غایب هستند؟

برنت: بله، یک هلیکوپتر نظامی بر فراز محل زندگی سفیر کانادا که مهمان‌های خانه در آنجا بودند، پرواز کرد و این امر موجب ایجاد نگرانی افراد شد. اما بیشترین مشکلی که داشتند، این نبود که افرادی بودند که به همه اتاق ها سرکشی می کردند. بزرگ‌ترین مشکل این بود که وقتی نمی توانند بیرون بروند، کلافه نشوند و حالت طبیعی خود را از دست ندهند. آنها نمی دانستند که ماموران ایرانی چقدر به آنها نزدیک هستند؟ آیا دنبال ما هستند؟ حتی نمی‌دانستند که آیا از فرارشان خبری درز کرده یا نه. در فیلم آرگو، تصویری از اسناد رشته شده سفارت و افرادی که آنها را بازسازی می‌کنند، نشان داده می شود و این واقعیت دارد. واقعاً این اتفاق افتاد. اما ما شواهد تاریخی ای نداریم که نشان دهد آنها این اسناد را تا زمانی که مفقود بودن شش دیپلمات مشخص شد، بازسازی کرده باشند. من فکر نمی‌کنم که این موضوع واقعیت داشته باشد، بنابراین ما واقعاً نمی‌دانیم که آیا آنها جستجوی فعالی در این زمینه داشتند یا نه. ممکن است چنین اتفاقی رخ داده باشد، اما فکر می‌کنم که بی خبری، دشوارترین بخش ماجرا برای مهمان‌های خانه بود، اینکه مجبور بودند در داخل بمانند.

دی: خب، آمریکایی‌ها در امان هستند، اما شاید وقتی تونی و اد با آن‌ها دیدار می‌کنند، کمی کلافه باشند. پس چگونه این گفتگوها پیش می‌رود؟

برنت: آن‌ها شروع به برگزاری یک جلسه توجیهی می‌کنند و شش آمریکایی را در جریان می‌گذارند که چه برنامه‌ای دارند، احتمالاً در عین تعجب و نومیدی برخی از آنها، هرچند خیلی زود همه به جز یک نفر این ایده را پسندیدند که این کار، شدنی است.

برنت: تونی در یکی از کتاب‌های خود در این باره صحبت کرده است. اینکه وقتی قرار است یک داستان پوششی برای افرادی ببافید که هیچ فرصتی برای آماده‌سازی واقعی نداشته‌اند، باید این کار را طوری انجام دهید که آنان بتوانند به راحتی تصور کنند که چگونه به نظر می‌رسند و چگونه عمل می‌کنند و امثال آن. همچنین همه هالیوود را می شناسند. بنابراین ایده این بود که فقط طوری عمل کنید که انگار واقعا از هالیوود هستید و اگر به آن فکر کنید، کار خیلی سختی نیست…

والتر: چگونه آن‌ها این شش کارمند وزارت امور خارجه را به یک تیم فیلمبرداری تبدیل می کنند؟ بازهم کارشناس موزه سی‌آی‌ای با ما است، راب بایر.

راب: آن‌ها علاوه بر لوازم معمول یک گروه فیلمبردار، به چیزی نیاز داشتند که ما آن را کیسه‌ی اقلام می‌نامیم. ایده این است که کیسه‌ی اقلام شما و چیزهایی که با خود دارید، باید سازگار با هویت و دلیل حضور شما در یک مکان باشد. بنابراین وقتی آن‌ها از فرودگاه وارد می شوند، باید متن فیلمنامه را با خود داشته باشند. آنها نیاز دارند لوگوی شرکت تولید استودیو شش در همه جا باشد. آن‌ها می‌خواهند کیفی با نوشته استودیو شش داشته باشند که اسکریپت را حمل می‌کند. تمام اینها بخشی از پس‌زمینه‌ای است که این عملیات خروج را در حین انجام آن مشروعیت و اعتبار می دهد.

برنت: بنابراین، آن‌ها هویت‌های هالیوودی خود را، زندگی‌نامه‌های جعلی‌شان را برای 24 یا 48 ساعتی که تا زمان پرواز داشتند، مطالعه و خود را برای آن آماده می‌کردند.

دی: پس اجازه دهید به سخنان اد گوش کنیم که درباره این جنبه خاص عملیات نظر دهد.

اد: این نمونه ای بود از اینکه چگونه افسران فنی باید افراد مبتدی را برای انجام کار خاصی آماده سازند. ما در اغلب موارد با افراد حرفه‌ای ویژه اطلاعات جاسوسی کار می‌کردیم، کسانی که کمابیش به انجام این کارها آشنا بودند. اما در اینجا باید با شش فرد مبتدی کار می کردیم، افرادی که آموزش ندیده بودند تا به مقامات محلی دروغ بگویند. آن‌ها آموزش ندیده بودند که زیر پوشش و مرموز باشند. آنها برای کار در وزارت امور خارجه آموزش دیده بودند. بزرگ‌ترین کاری که فکر می‌کنم ما انجام دادیم، این بود که آن‌ها را متقاعد کنیم که می‌توانید این کار را انجام دهید.

والتر: پس آیا تمام شش آمریکایی در این لحظه با این ایده موافق هستند؟

برنت: یکی از آنها بسیار بدگمان بود. تونی مِندز در کتاب خود در این باره صحبت می کند که مقداری زمان برد تا این آخرین نفر هم متقاعد شود.

دی: چارچوب و محدوده زمانی و مهلت انجام عملیات در این مرحله چیست؟

برنت: آن‌ها در یک روز جمعه وارد می‌شوند و سپس صبح روز دوشنبه پرواز می‌کنند.

دی: بنابراین تلاش برای متقاعد کردن همه و آماده کردن آن‌ها بسیار سریع بود.

برنت: بله. آن‌ها شب قبل از رفتن، شام و نوشیدنی مفصلی صرف می کنند و سپس افراد را واقعاً مورد آزمون قرار می‌دهند. یک نفر وظیفه‌اش این است که نقش کاراکتر بد را ایفا کند و سوالات دشواری می‌پرسد مثل یک مقام اداری در فرودگاه. آنها واقعاً آنها را شب قبل از رفتن کمی تحت فشار قرار می‌دهند تا آن‌ها را آماده کنند.

دی: پس اینجا مهمان‌ها برای نقش‌های هالیوودی خود آماده می‌شوند. تونی و اد در این مرحله چه کار می‌کنند؟

برنت: پس از دیدار با مهمان‌ها، روز بعد به سفارت کانادا باز می‌گردند. اد و تونی در واقع در دفتر سفیر کار می‌کنند. تونی دفتر سفیر را وصف می‌کند و کمی خنده‌دار است. او می‌گوید که او یک مرد بسیار غیرمعمول بوده و یک میز معمولی هم نداشت. یک میز شیشه ای گرد بزرگ که سر آن می نشست. سفیر می‌گوید، اینجا، شما می‌توانید از این میز استفاده کنید. پس آن‌ها کار خود را آغاز می‌کنند. خب، کار آن‌ها شامل گذاشتن نشانه‌های جعلی و پنهان و غیره بر روی آن برگه‌های کوچک زردی است که از فرودگاه گرفته بودند تا به نظر آید که مهمان‌ها در زمان هایی متفاوت به عنوان اعضای این تیم فیلمبرداری وارد شده‌اند. آنها کارهای اصلاح نهایی را روی گذرنامه‌های خود انجام می‌دهند که از کیسه دیپلماتیک از اتاوا رسیده بود. تمام کارهایی که این افراد در آن ماهر بودند.

دی: بنابراین، بیایید به گفتار اد گوش فرا دهیم و از او در مورد چالش‌های آخرین لحظه‌ای که با آنها مواجه شدند وقتی که در حال کار کردن بر روی جزئیات این اسناد جعلی اصیل بودند، بشنویم.

اد: وقتی که به تهران رسیدیم، من چند نمونه از آن برگه‌های زرد را برداشتم چون ما باید برای هر گذرنامه یکی داشته باشیم و این برگه‌ها بلند بودند. پس وقتی این برگه‌ها را پر می‌کردم، کار دشواری بود و فکر می‌کنم که برای چهار یا پنج تا از آنها اشتباه کردم. پس گفتم: “آیا ممکن است به فرودگاه برگردید و برگه های بیشتری بیاورید؟” و کانادایی‌ها به سرعت به فرودگاه رفتند.

والتر: و این لحظه در واقعیت، صحنه‌ای است که در تابلویی که در قسمت اول اشاره کردیم و در یک سالن اینجا در مقر سیا نصب شده، نمایش داده می‌شود – تونی و افسر دوم ناشناخته سابق سیا، در میزی در تهران نشسته‌اند و آماده‌سازی‌های نهایی را برای بازگرداندن این شش آمریکایی به وطنشان انجام می‌دهند.

می‌توانید کمی در مورد این تابلو خاص و تاریخچه‌اش صحبت کنید؟

راب: این یک تابلوی منحصر به فرد است چرا که توسط یک افسر واقعی سیا، خانم دبورا از بخش علم و فناوری، که همان اداره ای است که تونی و اد هم در آن کار می‌کردند، نقاشی شده است. همچنین این اولین خانمی است که یک تابلو را در گالری هنر جاسوسی نقاشی کرده است. دبورا واقعاً کار فوق‌العاده‌ای انجام داده است. این تابلو واقعاً تفاوت میان تاریکی و روشنایی در ماموریت آنها را نشان می‌دهد. می‌توانید ببینید که در واقعیت، نور روی اد و تونی است، زیرا آنها دارند کاری را انجام می‌دهند که برای موفقیت این ماموریت نیاز است و اطراف آنها را نوعی تاریکی گرفته است. بنابراین این نوری است در تاریکی و نجات افراد از آن تاریکی، تم زیرین این تابلو است… اما این فقط ارتباط‌های واقعی را نشان می‌دهد که در سیا بین گذشته و حال وجود دارد. نکته واقعاً جالب درباره این تابلو این است که نشان می‌دهد که اد و تونی کاری انجام می‌دهند که افراد بسیار اندکی در جهان قادر به انجام آن هستند. همچنین نشان می‌دهد که مهارت‌های مختلفی که در سیا داریم؛ یک روز می‌توانید تبدیل به یک متخصص و تهیه‌کننده ماهر استودیوی شش Studio Six شوید، و روز بعد، یک گذرنامه کانادایی را تغییر دهید تا کارکنان وزارت خارجه آمریکا، ناگهان به شهروند کانادایی تبدیل شوند تا آنها را از تهران خارج کنید.

دی: پس آنها زمان کوتاهی داشتند از وقتی که در تهران فرود آمدند تا اکنون که باید خارج شوند. صبح آن روز شرایط چگونه بود؟

برنت: اینجا در سفارتخانه، ماجرای جالبی جریان دارد. سفارت کانادا قصد داشت از ون‌های سفارتخانه استفاده کند تا همه را یکجا به فرودگاه ببرند، چون نگران بودند که اگر از تاکسی‌ یا خودروهای مشابه استفاده کنند، ممکن است آنها ناخواسته از هم جدا بیفتند یا مشکلی پیش بیاید. بنابراین می‌خواستند همه در یک گروه حرکت کنند، پس از ون‌های سفارتخانه استفاده کردند و واقعاً دلیل خوبی برای انجام این کار داشتند. دلیل این کار این بود که کانادایی‌ها واقعاً یک پیام به کانادا فرستادند، با منظور کردن این احتمال که ایرانی‌ها آن را شنود می‌کنند یا راهی برای مسدود کردن پیامهای آن‌ها دارند. در این پیام نوشته بود: یک گروه هالیوودی متشکل از شماری اتباع کانادا در تهران هستند و ما به آن‌ها پیشنهاد داده‌ایم که وقت آن رسیده که از کشور خارج شوند. از آنجا که ممکن است در حال حاضر شرایط امن نباشد ما ون‌های سفارتخانه را به آن‌ها برای رفتن به فرودگاه پیشنهاد داده‌ایم. و این دلیل اصلی آن‌ها برای انجام این کار بود. بنابراین آن‌ها را به فرودگاه بردند. به فرودگاه رسیدند و ایده این بود که تونی و اد در حین عبور گروه از مراحل فرودگاه در همان نزدیکی باشند. تونی طوری رفتار می‌کرد که بخشی از گروه است. اما اد به عنوان یک مراقب نظارت می کرد تا مطمئن شود که همه چیز خوب پیش می‌رود. او کارهایی انجام می‌داد مانند پاداش دادن به افرادی که کیف‌ها را حمل می‌کردند و موارد مشابه. اما همچنین حواسش به امنیت محیط و موارد مشابه هم بود. صبح خیلی زود بود که به فرودگاه رسیدند، تقریباً هیچ کسی در آن اطراف نبود. فرودگاه خیلی آرام بود و این هم بخشی از طراحی بود. آنها پروازی را انتخاب کردند که صبح خیلی زود، کارهای خروج را انجام دهند تا بتوانند هر چه بیشتر از شرایط و جریان معمول فرودگاه دوری کنند. تونی توصیف می کند که شماری از پاسداران انقلاب، آنجا بودند که با حالتی خواب آلود در آن اطراف با تفنگ هایشان نشسته بودند.

اد: خوش اقبالی ما این بود که بخش کنترل گذرنامه های ایران، بطور کامل آشفته و بی نظم بود. البته شاید اینها تیم ب بودند و چه بسا ماموران حرفه ای که در ساعات بعدی سر کار می آمدند، سختگیر تر می بودند. واقعیت این است که داستان پوششی این عملیات بسیار خوب بود و مقام های امنیتی و گمرگ و امثال آن به راحتی دستگیرشان نمی شد. این نقشه هم که یک ساعت خلوت با احتمال عبور آسانتر انتخاب شد، جواب داد. به این ترتیب به سالن انتظار پرواز می‌رسند.

والتر: آیا ما هیچ درکی از حس و حال مهمانان در این لحظات داریم و اینکه آنها در این لحظات حساس چگونه رفتار می کنند؟

برنت: تونی در کتابش به جزییاتی در اینجا اشاره کرده است. یکی از مهمانان، که سعی می‌کند ظاهر بی‌تفاوتی داشته باشد، یک روزنامه‌ ایرانی را که به زبان فارسی است، می‌خواند. به نظر می‌آید که یک لحظه متوجه می شود که باید این کار را رها کند چون واضح است که او می تواند فارسی بخواند، بنابراین آن را کنار می‌گذارد. سپس مورد دیگری وجود دارد که یکی از مهمانان به گرمی لبخند می‌زند و دیگری به وی نگاهی انداخته تا به او بفهماند که این رفتار خود را تمام کند. سپس در واقع کمی تنش افزایش می‌یابد چرا که درست زمانی که باید برای سوار شدن به هواپیما بروند، تنها چند دقیقه قبل از زمان سوارکردن مسافران، اعلام می شود که پرواز تاخیر دارد. این تاخیر به دلایل مکانیکی است. البته یک طرح ب هم برای چنین احتمالی در نظر گرفته شده بود. برنامه جایگزین این بود که در واقع یک طرف تماس در تهران داشتند که می توانست در صورت طولانی شدن تاخیر، همه آنها را به یک هواپیمای دیگر منتقل کند. اما این طرف تماس در فرودگاه، پرس و جو کرد و از طریق رابط خود به ما اطلاع داد که نه، این فقط یک مشکل کوچک است و چیز مهمی نیست. بهتر است فقط منتظر بمانید تا اینکه برای انتقال به یک هواپیمای دیگر، توجه بیشتری را به خود جلب کنید.

والتر: حالا لحظه سرنوشت فرا رسیده است. تونی، اد، و شش آمریکایی آماده برای لحظه تعیین کننده خود هستند: عبور از گیت امنیت مرزی ایران. اد در مصاحبه‌اش در مورد این که چقدر در این لحظات می‌توانید آشفته باشید صحبت کرده است.

اد: اگر به هر دلیلی یک مقام یا یک مسوول گمرک یا هر کس دیگری از ظاهر شما خوشش نیاید یا روز بدی داشته و بگوید خب، برو فعلا آنجا بشین. و بعد از پنج دقیقه، این شخص معمولی عصبی تر شود، آنوقت مسائل بسیار بسیار پیچیده می‌شوند.

دی: اما ارزیابی اد از شش کارمند وزارت امور خارجه که او و تونی آنها را راهنمایی کرده‌اند تا در نقش اعضای یک گروه سینمایی نقش بازی کنند، همچنان بی‌اشکال بود.

اد: باورنکردنی، باورنکردنی. آنها اعتماد به نفس داشتند و خوشحال و سرزنده بودند. حتی در فرودگاه هم همینطور بود. یکی از آنها دلنگران بود که آیا این نقشه، شدنی هست یا نه و دیگران او را متقاعد کردند. حتی زمانی که اعلام تاخیر در پرواز، احتمال انتقال به یک پرواز دیگر را مطرح کرد، بازهم این افراد همچنان آرام و خونسرد بودند و هیچ کس چندان آشفته نبود. وقتی از سالن انتظار حرکت می‌کردیم، یک بار دیگر هم یک کنترل امنیتی وجود داشت. به طور کلی، بررسی‌ای روی بدن انجام می‌شد و چند نفر از جوانان ایرانی بودند که مردم را در حین عبور از کنترل امنیتی بازبینی می‌کردند. یکی از اعضای شش نفره، که نقش او در طراحی به عنوان کارگردان بود در حال تماشا کردن مردمی بود که در حین بازرسی‌ بدنی بودند. وقتی نوبت او شد، به ما پشت کرد و گفت: “من منتظر این بودم.” و همه خندیدند…

والتر: و آن‌ها به آخرین بازرسی می رسند…

دی: و از آن هم عبور می کنند و بدون مشکلی وارد هواپیما می شوند.

راب: یکی از نکات مورد علاقه‌ام در مورد آرگو این است که هنگامی که آن‌ها در حال سوار شدن به هواپیمای آزادی بودند، باب اندرز، یکی از شش کارمند وزارت امور خارجه، به تونی مندز گفت: «خدایا، تو واقعا به همه چیز فکر کردی.» و تونی فورا گفت: “درباره چه چیزی صحبت می‌کنی؟”

اد: از پله‌های هواپیما بالا می‌رویم. بسیاری از این هواپیماها نامشان در کنارشان نقاشی شده است. مثلاً “روح غرب”، که پان آمریکن از این نوع نام‌گذاری استفاده می‌کرد. هواپیمای سوئیسی هم نام شهری در سوئیس را برای خودش انتخاب کرده بود.

راب: آن‌ها به هواپیمایی سوئیسی سوار می‌شوند که نام شهری در سوئیس را نشان می‌دهد: ARGAU

برنت: حالا تلفظ آن طور دیگری است. اما یک نام بود.

اد: اما من تلفظ آن را دیدم: ARGAU خدای من چطور ممکن است!! ما به هواپیما وارد شدیم و نشستیم. و بعد از یک چند لحظه روزنامه Herald Tribune را برداشتم تا جدول آن را حل کنم. یکی از کلمات مورد سوالش این بود: همراهان جیسون؟… جیسون و آرگونات‌ها.

برنت: و این سوال واقعا در جدول کلمات بود. او به شوخی گفت: «من نمی‌دانستم که سیا انقدر خوب است که ما بتوانیم چنین کارهایی را بکنیم.(منظور آماده کردن جدول کلمات روزنامه هرالد تریبیون)

والتر: روشن بگم که هیچ یک از افسران سیا آنقدر وقت آزاد اضافی ندارند که جدول کلمات متقاطع درست کنند.

برنت: درست است. اینها فقط تصادف هایی باورنکردنی بودند.

دی: منظورم این است که اگر به سرنوشت باور داشته باشید، نمونه ای بهتر از این نیست.

برنت: فقط تصادف هایی باورنکردنی.

والتر: پس آن‌ها موفق می‌شوند. هر عضو گروه نقش مشخص خود را ایفا می‌کند، از تونی و اد تا شش کارمند وزارت خارجه که قرار است از ایران خارج شوند.

اد: همه این اقدام‌ها موفقیت‌آمیز بودند. اما در هر لحظه ممکن است مشکلاتی پیش بیاید و تمام نقشه‌ها و برنامه‌ها به هم بریزد. در این عملیات، همه عالی عمل کردند.

والتر: چه اتفاقی برای سفیر کانادا، همسرش و کارکنان ایشان افتاد؟

برنت: آن‌ها هم همان روزی که مهمان‌ها رفتند، از ایران خارج شدند. آن‌ها چند ساعت بعد با پرواز دیگری از ایران رفتند چرا که پیش بینی می شد که با آشکار شدن آنچه رخ داده، ممکن است چه شرایطی پیش بیاید.

دی: پس کانادا در سراسر ایالات متحده یک ستایش گسترده که شایسته اش بود، دریافت کرد. اما در مورد نقش سیا، سالها محرمانه باقی ماند، درست است؟

برنت: زمانی که این اتفاق رخ داد، تنها حدود 24 ساعت بعد یک خبرنگار کانادایی خبردار شد که این اتفاق رخ داده و توافق کرد که فعلا آن را منتشر نکند. بنابراین زمانی که این واقعه رخ داد و در خبرها منتشر شد، موضوع مهمی بود. مردم پلاکاردهای تشکر از کانادا را در سرتاسر ایالات متحده آویخته بودند و در همه روزنامه‌ها آمد که کانادا عمل قهرمانانه ای انجام داده بود اما این تمام داستان نبود.

والتر: اما در درون دیوارهای اینجا در لنگلی، نقش تونی و اد در برگرداندن این شش آمریکایی به خانه فاش نشد.

دی: جان چمبرز، جادوگر چهره پرداز هالیوود نیز به خاطر نقشی که در ممکن شدن این عملیات داشت، یک مدال از سیا دریافت کرد.

والتر: این تنها عملیاتی بود که مدیر کل وقت سی آی ای یعنی جرج تنت، تصمیم گرفت که از حالت طبقه بندی خارج شود تا به شکلی سیر این کار را در معرض آگاهی عموم قرار گیرد. اما تونی و اد در طول دوران کاری‌شان بسیاری عملیات‌های دیگری را نیز انجام دادند که از طبقه بندی خارج نشدند.

برنت: پس می‌توان گفت که عملیات‌هایی که همه به آن‌ها پی برده‌اند، غالباً آنهایی هستند که ناکام مانده اند، این‌ها عملیات‌هایی هستند که در اخبار منتشر می‌شوند. اما اگر عملیاتی موفق باشد، می‌خواهیم درک کنیم که چگونه موفق شده و بنابراین درباره آن‌ صحبت نمی‌کنیم. آن‌ها را برای مدتی حداقل طبق قانون محرمانه نگه می‌داریم. اما در این مورد، فکر می‌کنم تاحدودی دلیل افشایش این بود که با تغییرات بزرگی که در فناوری روی داده، اجرای این نوع عملیات‌ هم تغییر کرده و … چندان نگرانی‌ ای در مورد افشای روش‌ آن وجود نداشت.

دی: در نهایت، همه گروگان‌های بازمانده در ایران آزاد شدند.

والتر: اما حداقل برای دی و من، این داستان دارای یک فصل آخر دیگر است. ما فرصت دیدن اد را در بازگشت اخیرش به مقر سیا داشتیم و نگاه و احساسش در مورد این عملیات – بیش از چهار دهه بعد – با هر دو ما همراه شد.

دی: او این عملیات را “کاری که یک بار در عمر انجام می شود” توصیف کرد. اما گفت که در آن زمان، روز بعد به عملیات دیگری پرداخت همانطور که همه افرادی که در اینجا کار می کنند، همینگونه هستند.

 

لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط اقتصادسنج در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید