سه شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2024-11-26
کد خبر: 60835 |
تاریخ انتشار : 04 ژوئن 2023 - 17:27 |
ارسال به دوستان
پ

سفر محسن رضایی به تهران برای دیدار با حضرت امام خمینی با یک فروند جنگنده F۵، یکی از عجیب ترین رویدادهای دفاع مقدس بود. اما اصل این ماجرا چیست و محسن رضایی چگونه 20 دقیقه ای خود را از ذزفول به تهران رساند؟

 

اقتصادسنج؛ سفر محسن رضایی به تهران برای دیدار با حضرت امام خمینی با یک فروند جنگنده F۵، یکی از عجیب ترین رویدادهای دفاع مقدس بود. اما اصل این ماجرا چیست و محسن رضایی چگونه 20 دقیقه ای خود را از ذزفول به تهران رساند؟

محسن رضایی یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول هشت سال دفاع مقدس می باشد که ارتباط مستمر وی با فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی(ره) یکی از خصوصیات بارز او و همرزمانش می باشد، متن زیر ذکر خاطره ای است از وی که در پیچیدگی های عملیات فتح المبین اتفاق افتاده است.

پس از عملیات ثامن‌الائمه (ع) شهید یوسف کلاهدوز، شهید محمد جهان‌آرا، شهید فلاحی، محمدجواد فکوری و شهید موسی نامجو هیأتی از فرماندهان بودند که از منطقه عملیات به تهران می‌آمدند تا گزارش عملیات را خدمت امام (ره) بفرستند که هواپیمای C۱۳۰ دچار سانحه شد و آن عزیزان به شهادت رسیدند. پس اساساً بحث آمدن آقای رضایی با F۵ به تهران در عملیات ثامن الائمه (ع) مطرح نیست.

چه زمانی محسن رضایی با یک فروند F۵ خدمت امام (ره) رسید؟

قبل از عملیات فتح‌المبین، شواهد و قرائن نشان می‌دهد که ممکن است دشمن آماده مقابله باشد و موفقیت عملیات در بین فرماندهان با تردید رو‌به‌رو می‌‌شود. برای برطرف شدن این تردیدها قرار می‌شود که محسن رضایی با یک فروند جنگنده با سرعت زیاد خدمت حضرت امام (ره) برسد و کسب تکلیف کند و به منطقه برگردد که ایشان با پرواز مذکور با سلامتی کامل به تهران و سپس به جماران می‌رود و پس از ملاقات با حضرت امام خمینی رضوان الله علیه و دریافت نظر ایشان مبنی بر انجام عملیات با همان پرواز با سلامتی کامل به منطقه برمی‌گردد.

سپهبد شهید علی صیاد شیرازی که در آن مقطع فرمانده نیروی زمینی و در جریان جزئیات این تصمیم بوده و خود ایشان در قرارگاه مرکزی و همان عملیات حضور داشته‌اند، این ماجرا را دقیق روایت کرده‌اند که با روایت اسنادی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس کاملاً تطبیق دارد.

بخشی از روایت شهید صیاد شیرازی عبارت است از:

… برای اجرای عملیات فتح‌المبین موضوعی برای ما ایجاد نگرانی‌‎ ‎‌کرده بود و آن وضعیت ماه در آسمان بود که ما بایستی در شب‌های مهتابی‌‎ ‎‌عمل می‌کردیم که این مهتاب اواسط شب از نور کمی برخوردار باشد و اواخر‌‎ ‎‌شب تقریباً غروب کند. اسفندماه بود و طبق محاسباتی که داشتیم، این شرایط‌‎ ‎‌در هفده ـ هجده فروردین‌ماه فراهم می‌شد. گرم این محاسبات بودیم که‌‎ ‎‌دشمن پیش‌دستی کرد و قبل از اینکه ما به او حمله کنیم زودتر به ما حمله کرد.‎… فشار‌‎ ‎‌آن قدر زیاد شد که در قرارگاه عملیاتی کربلا برادران ارتش و سپاه به این‌‎ ‎‌نتیجه رسیدند که ما در این شرایط سخت، در این تنگنایی که واقعاً نمی‌دانیم‌‎ ‎‌چه باید کنیم؛ برویم از فرمانده معظم خودمان کسب تکلیف کنیم، که چکار‌‎ ‎‌باید کرد؟ حتی اگر قرار باشد عملیات هم صورت بگیرد، بهتر است از ایشان‌‎ ‎‌بخواهیم که استخاره هم کنند که آیا عملیات کنیم یا خیر؟

با آن وضعیت‌‎ ‎‌طرح ناقص و آن شرایط پیچیده، یا بایستی فرمانده محترم کل سپاه می‌رفت یا‌‎ ‎‌خود بنده که آن موقع مسؤول نیروی زمینی ارتش بودم و نمی‌شد هر دو‌‎ ‎‌نفرمان با هم برویم. باید یکی از ما در جبهه می‌ماندیم و اوضاع جبهه را کنترل‌‎ ‎‌می‌کردیم. قرار بر این شد که آقای محسن رضایی خدمت حضرت امام رفته و‌‎ ‎‌از ایشان کسب تکلیف کنند. برای اجرای این تصمیم، مسأله زمان بسیار حائز‌‎ ‎‌اهمیت بود و رفت و برگشت از منطقه دزفول تا تهران به وسیله ماشین و وقتی‌‎ ‎‌که صرف آن می‌شد.

سرهنگ خلبانی از افسران بسیار شجاع نیروی هوایی در قرارگاه مسؤولیت‌‎ ‎‌رابط نیروی هوایی را داشت ـ شهید حق‌شناس ـ ایشان مذاکرات ما را شنید و‌‎ ‎‌متوجه شد که چنین مشکلی داریم. گفت: اگر مایل باشید من به مسؤولیت شما،‌‎ ‎‌با هواپیمای اف ۵ شکاری دو کابینه یک نفر از شما را ظرف بیست دقیقه به‌‎ ‎‌تهران می‌برم و بیست دقیقه هم برمی‌‌گردانم. منتهی چون تا حالا چنین کاری‌‎ ‎‌صورت نگرفته، مسؤولیتش به عهده من نیست. باید خودتان مسؤولیتش را قبول‌‎ ‎‌کنید. ‌

برادرمان آقای رضایی پذیرفتند و گفتند: من حاضرم، بروم. البته بعداً ما‌‎ ‎‌مطالعه کردیم، متوجه شدیم که واقعاً برای کسی که بخواهد توی هواپیمای‌‎ ‎شکاری، حتی بنشیند، کاری هم نکند بدون استفاده از تجهیزات، چقدر‌‎ ‎‌خطرات وجود دارد. چون با سرعت زیاد می‌رود، حتی احتمال ایست قلبی هم‌‎ ‎‌وجود دارد. ولی به هر حال این خداوند متعال است که روحیه و توکل به‌‎ ‎‌رزمندگان و فرماندهان می‌دهد و این شجاعت و جسارت را به وجود‌‎ ‎‌می‌آورد.

لذا ما دیدیم خیلی راحت این کار عملی شد. برادرمان آقای‌‎ ‎‌رضایی ظرف بیست دقیقه رفتند به تهران و شاید مثلاً نیم ساعت هم طول‌‎ ‎‌کشید تا جماران رسیدند. ده ـ پانزده دقیقه هم خدمت حضرت امام (ره)‌‎ ‎‌بودند، نیم ساعته برگشتند تا فرودگاه و بیست دقیقه‌‌ای هم برگشتند تا دزفول.‌‎ ‎‌حدوداً بعد از دو ساعت، آنچه را که ما می‌خواستیم انجام شود، صورت‌‎ ‎‌گرفت. … وقتی ایشان آمد‌‎ ‎‌دیدیم از چهره‌اش شادابی و نشاط و امیدواری و قوت قلب می‌بارد. همین‌‎ ‎‌خودش خیلی برای قرارگاه کربلا مهم بود، مطمئن شدیم که ایشان با دست پر‌‎آمده است.

گفتیم خوب امام چه فرمودند؟ راهکاری دادند؟ آیا تاکتیک‌‎ ‎‌عملیاتی را به ما نشان دادند؟ گفت: نه، امام خیلی با آرامش، تشریح وضعیت‌‎ ‎‌سخت ما را گوش نمودند و تبسمی کردند و بعد از تبسم یک اطمینان قلبی‌‎ ‎‌دادند و فرمودند: «هیچ نگران نباشید و همچنان هم باید مصمم باشید که‌‎ ‎‌عملیاتتان را انجام بدهید». درخواست کردم استخاره کنند. گفتند: «استخاره‌‎ ‎‌لازم نیست ولی اگر مایلید که از قرآن هم قوت قلب بگیرید به نیت طلب خیر،‌‎ ‎‌قرآن را باز کنید و خداوند قلبتان را قوی بکند و حتماً موفقید ان‌شاءاللّه.»‌‎ ‎‌

خوب ما باید همانی را که امام تکلیف کرده بودند، اجرا می‌کردیم. تکلیف‌‎ ‎‌اول ما این بود که عملیات را باید انجام دهیم. همه یکپارچه مصمم شدیم که‌‎ ‎‎‌عملیات انجام شود. کسی را نداشتیم که شک و تردید داشته باشد. طلب خیر را‌‎ ‎‌نیت کردیم و قرآن را باز کردیم که این صحنه در تاریخ ثبت شد. به لطف خداوند متعال سوره فتح آمد و این برای ما خیلی پرمعنا بود‌‎ ‎‌و معلوم بود که خداوند اصلاً می‌خواهد حداکثر قوت قلب را به ما بدهد.‌‎ ‎‌آیات شریفه سوره فتح را یکی از برادران با صوت خوشی خواندند. برادران‌‎ ‎‌اشک شوق می‌ریختند. واقعاً صحنه فراموش‌نشدنی بود، حالت عجیب‌‎ ‎‌خوشی پیدا کرده بودیم. بعد از خواندن این آیات همگی قوی‌تر، شاداب‌تر،‌‎ ‎‌مهیاتر برای عملیات آماده گشتیم. عملیات را شروع کردیم.

روایت شنیدنی محسن رضایی از پرواز با اف ۵

من و برادر صیاد شیرازی جلسه طولانی با هم گذاشتیم، پس از جلسه فرماندهان را احضار کردیم و یک جلسه هم با فرماندهان گذاشتیم و در نهایت نتوانستیم به تصمیم برسیم که این عملیات را انجام بدهیم یا خیر.

اولین تجربه پرواز با اف 5

یکی از دوستان گفتند که بهتر است برادر محسن رضایی بروند خدمت امام(ره) و با ایشان مشورت کنند، خواستیم که این کار را انجام بدهیم کمی که فکر کردیم متوجه شدیم اگر بخواهیم برویم و مشورت کنیم، اگر این مشورت منجر به انجام دادن عملیات بشود باید یک ساعته خدمت امام برسیم و برای عملیات برگردیم و گرنه احتمال از دست رفتن بازوی دوم می رفت، به این دلیل که ما محاسباتی داشتیم و طبق آن ما به نور ماه نیاز داشتیم که در آن تاریخ و آن شب باید این کار را انجام می دادیم. با این حساب نمی توانستیم وقت را تلف کنیم، برای جلوگیری از اتلاف وقت می بایست با هواپیمایی جنگی به تهران می رفتیم، من نیز تا قبل از آن تجربه پرواز نداشتم، شهید حق شناس یک جنگنده «اف5» آموزشی آماده کردند، نکات مهم پرواز را در یک آموزش سرپایی 6-5 دقیقه ای به من گفتند که مثلا فرمان کجا هست و کارش چیست، اتفاقی اگر افتاد شما چکار کنید و… و بنده در کابین  دوم نشستم و ایشان هم در جایگاه خلبانی و ما هم لباس های سنگین خلبانی را پوشیده بودیم که حدود 10 کیلو بر وزنمان اضافه شده بود.

داشتم خودم را برای یک پرواز سخت آماده می کردم، هواپیما روی باند قرار گرفت و سرعت گرفت و به انتهایی باند رسید و به اصطلاح خلبان ها «جی» کشید (گریز از مرکز)؛ یعنی هواپیما به صورت مستقیم در آمد، در چنین شرایطی کسانی که این شرایط را تمرین نکرده باشند فشار خیلی سنگینی را باید تجربه کنند، لحظات سختی بود، احساس می کردم کسی به نیرومندی رستم در حال فشار دادن من به کابین است، ما خودمان را محکم گرفتیم که آقای حق شناس شروع کردند به صحبت کردند که آقا محسن حالتان چطور است و…  آمدم حرف بزنم، دیدم که اصلا این فک من باز نمی شود که بخواهم حرف بزنم! فشار اصلا اجازه نمی داد دهانم را باز کنم، فکر کردم حالا ما فرمانده سپاه هستیم و اگر نتوانیم حرف بزنیم خیلی بد می شود، به هر زحمتی بود توانستیم جواب خلبان را بدهیم و ایشان خیلی متعجب شده بودند که ما چطور توانستیم صحبت کنیم.

هدایت جنگنده اف 5 توسط محسن رضایی

بعد از چند دقیقه که از دزفول و سد دز گذشتیم، شهید حق شناس فرمان را رها کردند و گفتند شما هواپیما را کنترل کنید! به ایشان گفتم برادر عزیزم ما باید زود خدمت امام(ره) برسیم و برگردیم، تصمیم بگیریم، شما آموزش ما را موکول کنید به زمانی مناسب، قبول نکردند و فرمان را رها کردند و همین که کمی فرمان را تکان می دادم هواپیما بالا و پایین می شد!.حدود 20 دقیقه بعد به تهران رسیدیم و خدمت امام رسیدم، مشکل را مطرح کردم و گفتم: دوستانمان گفته اند اگر امام (ره) راهنمایی هم نمی کند لااقل برایمان استخاره ای بکنند، که حضرت امام(ره) فرمودند: شما نیازی به استخاره ندارید، بروید و همه کارهایتان را انجام بدهید و زمانی که به بن بست رسیدید از خدا طلب خیر بکنید، زمانی که من خواستم به امام(ره) بگم که ما به بن بست رسیدیم احساس کردم که ممکن است در این گفته امام(ره) حکمتی باشد که ما برگردیم و جلساتمان را ادامه دهیم.

جواب امام به فرمانده سپاه

زمانی که من گزارش جبهه را به امام(ره) ارائه کردم ایشان تاملی کردند و فرمودند: شما پیروز هستید، بر خدا توکل کنید پیروزی از آن شماست.

هر چقدر صبر کردم که شاید امام صحبت دیگری داشته باشد خبری نشد! متوجه شدم چیزی نمی گویند، لذا ما بلند شدیم دستشان را بوسیدیم و به جبهه برگشتیم و در دزفول فرماندهان جمع شده بودند که پیام امام را بشنوند، که گفتم: تنها چیزی که امام فرمودند: این بود که شما بر خدا توکل کنید. فرماندهان گفتند استخاره چه شده است؟ جواب دادم استخاره هم نگرفتند.

تصمیم عملیات فتح المبین

بعد از آن اتفاق ما تا نماز صبح نشستیم و تصمیم گرفتیم که باید عملیات انجام بشود و نتیجه آن عملیات فتح المبین شد که ما 12هزار اسیر گرفتیم، 2700 کیلومتر مربع از سرزمین های ایران اسلامی را آزاد شد.

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط اقتصادسنج در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 21
    1. نویسنده :ناشناس

      روایت درست چیزی دیگر هست و همه میدونن که رضایی برای عرض چاپلوسی بعد از آزادسازی خرمشهر میاد تهران و در راه از ترس بیهوش میشه و کارش به بیمارستان میکشه

      1. نویسنده :مهدی اکبری

        روایت پاسخ شما هم به نهی و منکر در قبر شنیدنی خواهد بود! انشالله!!!

      1. نویسنده :ناشناس

        وقتی عده ای،مغرض داستانی را در فضای مجازی تحریف میکنند،توی متوهم بایدموضوع قبل از عملیات فتح المبین را،به بیت المقدس ربط بدی،حماقتت مرغ پخته را می خنداند.ضمن اینکه سرداررضایی،ازافرادی بود،که امام راحل درحال صبحانه میل کردند،سرداررضایی را میپذیرفتند،ولقمه نان و پنیر برای ایشان می‌گرفتند.وایشان گزارش جبهه، خدمت امام عزیزعرض میکردند.ای کاش بدانستی،جبهه وجنگ وفرماندهی جنگ چیست!!!!!

      1. نویسنده :ناشناس

        دقبقا درسته تیمسار براتپور لیدر حمله به h3 هم این روایت رو تایید کرده

    1. نویسنده :ناشناس

      طرف ۸سال ازصفرتاصد تو جبهه بوده. آنجا حلوا خیرات نمیکردند، میجنگیدند. حالا میگی بهش ترسو!!!!! کاری به عملکردش ندارم ولی این آقایی که بهش میگی ترسو همه سرداران شهیدمثل همت باکری سلیمانی وامثالهم تحت امرش بودند. این افراد جزو افتخارات ایران هستند. همه قدرتها پشت عراق بودند ولی یک وجب ازخاک ایران جدانشد. ژست روشنفکری گرفتن ملازمه ای با تحقیر مفاخر مان ندارد.

      1. نویسنده :ناشناس

        درود خدا بر آقا محسن امام و رهبری که همیشه مظلوم بوده و هست.

    1. نویسنده :ناشناس

      طرف ۸سال ازصفرتاصد تو جبهه بوده. آنجا حلوا خیرات نمیکردند، میجنگیدند. حالا میگی بهش ترسو!!!!! کاری به عملکردش ندارم ولی این آقایی که بهش میگی ترسو همه سرداران شهیدمثل همت باکری سلیمانی وامثالهم تحت امرش بودند. این افراد جزو افتخارات ایران هستند. همه قدرتها پشت عراق بودند ولی یک وجب ازخاک ایران جدانشد. ژست روشنفکری گرفتن ملازمه ای با تحقیر مفاخر مان ندارد.

    1. نویسنده :ناشناس

      سلام درود بر رزمندگان جان بر کف انقلاب اسلامی ایران وشهید راه حق ورود برشجاعت کر لر محسن رضایی

    1. نویسنده :ناشناس

      سلام درود بر محسن رضایی فرمانده 8سال دفاع مقدس

    1. نویسنده :ناشناس

      مرا اسرار نشانی تا همین سنگ هست. که باز نشانت برسنگ دیگر ی بر من جویا شو… جانان….. حق….

    1. نویسنده :ناشناس

      ایی دروغی که گفتی راست بود

    1. نویسنده :ناشناس

      جالبه فرماندهان نظامی نتوانستند تصمیم بگیرند رفتند خدمت امام که نه نظامی بود ونه از جنگ ونظام و…خبری داشت ونه به جبهه رفته بود .خب این یعنی بی اطلاعی فرماندهان جنگ و خوراندن کاسه زهر به امام

    1. نویسنده :ناشناس

      بله . و ما هم باور کردیم که…حالا بماند نیت محسن رضایی چی بود.
      حالا به غیر از مدرک دکترا یه مدرک خلبانی هم به محسن رضایی بدید دیگه(درست مثل قالیباف).آخه کی به کیه.! تاریکیه!یا چه کسی اصلا میتونه ایرادی بگیره؟
      در ضمن خلبان اون هواپیما حق شناس نبود، بلکه حسین یزدان شناس بوده و حقیقت ماجرا رو برید از ایشون بپرسید که ماجرا چی بوده و چی شده//.آقا بس است شرارت

      1. نویسنده :ناشناس

        خاطره را شهد صیاد گفته شما میگی این نبود اون یکی بود هدفتان چیه؟ فرض کنید ایشان حالش به هم خورده باشه طبیعیه کسیکه بدون مقدمه و تمرین و آموزش سوار هواپیمای جنگی بشه بازم خیلی جزگر داشته.

        1. نویسنده :ناشناس

          کم بمال

      1. نویسنده :ناشناس

        لعنت خدا بر منافقین کور دل داخلی، که همیشه در فکر توطئه و تفرقه هستن

    1. نویسنده :ناشناس

      خب اگه واقعا اینجوریه نذارید حواشی درست کنن گفتن بیهوش شده تازه هم گفتن خب بیاید ازش بازخواست کنین اگه دروغ گفته یه آدم عادی نیست فرمانده سپاه بوده همچین حرفی زده بشه اصلا قشنگ نیس

    1. نویسنده :ناشناس

      خلبان بوده؟؟؟؟؟ محسن رضایی؟
      عجب!!!!

    1. نویسنده :ناشناس

      ما که چیز دیگه ای شنیدیم

    1. نویسنده :ناشناس

      دوست و دشمن صادق می دونند فرزند شجاع و دلیر ایران و بختیاری ترسو نبوده و نیست این همه فرمانده و دلاور نتیجه زحمات ایشونه یکی از اونا شهید سلیمانی به تعبیر رهبری هنر آقای رضایی بوده . لابد شیر علی مردان رو ترسو می دونید ، شما که از صدای ترقه جا می خورید ساکت باشید. همچنانی که به تبار یک دسته شیعه مرتضی علی، بختیاریها اجحاف میشه، فرزندان دلیرشان هم متهم به ترس می شن . تفوه چرخ گردون تفوه حال ما را قندهار بهتر می داند

    1. نویسنده :ناشناس

      محسن رضایی نامیست اضطراب آور و ترسناک برای ژنرالهای تحصیل کرده عراقی،منافقین،خیانتکاران به ایران ونامیست،قوت دهنده قلب آرام کننده نگرانیها برای لشکریان مدافع آب وخاکمان،اسطوره‌ای تکرارنشدنی