زمینهسازی برای عادیسازی حمله اتمی اسرائیل به ایران!؟
دکتر مصطفی نجفی کارشناس و تحلیگر روابط بینالملل نوشت؛ به نظرم مباحث اخیر پیرامون تصمیم احتمالی اسرائیل برای حمله اتمی به ایران را باید در چارچوب «زمینهسازی برای عادیسازی حمله هستهای اسرائیل علیه...
اقتصادسنج| دکتر مصطفی نجفی کارشناس و تحلیگر روابط بینالملل نوشت؛ به نظرم مباحث اخیر پیرامون تصمیم احتمالی اسرائیل برای حمله اتمی به ایران را باید در چارچوب «زمینهسازی برای عادیسازی حمله هستهای اسرائیل علیه ایران» تحلیل کنیم که براساس آن می توانیم به یک تصویر منسجم و نگرانکننده برسیم؛ تصویری که از سه لایه تشکیل شده است: ساخت خبر-روایت، انتقال مسئولیت و جابهجایی تابوهای اخلاقی و امنیتی.
اظهارات جان کریاکو، مقام سابق سیا، درباره اینکه اسرائیل در دوره ترامپ تهدید کرده «اگر آمریکا تأسیسات ایران را نزند، خودِ اسرائیل با سلاح هستهای خواهد زد»، نقطه آغاز ساخت یک سطح جدید از توازن و تهدید در خاورمیانه است. این روایت، که با تأیید منطقی میرشایمر همراه میشود، دقیقاً تلاش میکند استفاده هستهای را از «امر محال و غیرقابل تصور» به «گزینهای اضطراری، قابل دفاع و حتی اجتنابناپذیر» تبدیل کند.
در گام اول، کریاکو یک شوک خبری میسازد: اسرائیل نهتنها زرادخانه هستهای دارد، بلکه آماده استفاده از آن است. پروفسور میرشایمر بعد از او این شوک را در یک قاب و «منطق راهبردی» تحلیل میکند و می گوید اسرائیل ایران را تهدید وجودی میداند، توان حمله متعارف به تأسیسات عمیق ایران را ندارد و اگر به این جمعبندی برسد که ایران به سمت سلاح حرکت میکند، «احتمال استفاده هستهای بسیار بالاست». بهعبارت دیگر، او نهتنها تهدید را رد نمیکند، بلکه در همان چارچوب رئالیسم تهاجمی خود، آن را قابل فهم، تئوریزه و قابل پیشبینی معرفی میکند.
این ترکیب، دقیقاً یک پنجره جدید باز میکند:
استفاده هستهای علیه ایران، دیگر نه یک فاجعه بلکه یک «گزینه قابل بررسی» روایت می شود.
در این چارچوب، حمله ژوئن ۲۰۲۵ آمریکا به سه سایت حساس هستهای ایران، با همین منطق «پیشگیری» توجیهپذیر میشود:
آمریکا میزند تا جلوی هستهایشدن نبرد را بگیرد و اسرائیل به سمت استفاده از سلاح هستهای هل داده نشود. این یعنی جنگ متعارف علیه ایران اقدامی مسئولانهتر از عدمحمله تصویر میشود. در نتیجه، بهجای اینکه حمله هستهای اسرائیل موضوعی ممنوعه باشد، حمله متعارف آمریکا «اخلاقی» جا زده میشود.
همزمان، این چارچوب تلاش میکند مسئولیت را از دوش اسرائیل بردارد و آن را به ایران منتقل کند. بدین معنا که، اگر روزی اسرائیل از سلاح هستهای استفاده کند، تقصیر ایران است زیرا به سمت قابلیتهای تسلیحاتی رفته ــ حتی اگر شواهد واقعی برای ساخت سلاح وجود نداشته باشد و تنها «ادراک اسرائیل» مبنا قرار گیرد. در این مدل، هر گام ایران (حتی علمی–فنی) میتواند بهعنوان «شاهد محکم» تفسیر شود و راه را برای توجیه یک اقدام فاجعهآمیز باز کند.
اما این روایت یک کارکرد مهم دیگر هم دارد و آنهم شکستن تابوی اخلاقی استفاده هستهای است. وقتی میرشایمر با آرامش و استدلال رئالیستی خود میگوید «احتمال استفاده بالاست و من روی این شرط میبندم»، در واقع یکی از سنگینترین تابوهای امنیت بینالملل را عادی میکند. از اینجا به بعد، هر اندیشکده، رسانه و سیاستمدار غربی میتواند با خیال راحتتر درباره «بمب کوچک تاکتیکی»، «ضربه محدود هستهای» یا «مهار تهدید وجودی» حرف بزند.
در عمل، این یعنی حرکت تدریجی از تصور «جنگ هستهای غیرمحتمل» به «جنگ هستهای ممکن و شاید ضروری» است.
در سطح راهبردی، خروجی این چارچوب ساده است: جهان باید یکی از دو گزینه را بپذیرد ــ یا ایران کاملاً تسلیم شود و تمام زیرساخت هستهایاش را از بین ببرد و جمع کند یا اسرائیل حق دارد برای جلوگیری از نابودی خود از سلاح هستهای استفاده کند. در واقع، محدودکردن گزینهها تا جایی که تنها انتخاب باقیمانده، پذیرش منطق اسرائیل باشد. این روایت، تلاش میکند استفاده اسرائیل از سلاح هستهای علیه ایران را «قابل تصور» و سپس «قابل قبول» جلوه دهد و این دقیقاً خطرناکترین بخش ماجراست.
همچنین این روایت و منطق، وقتی از رسانههای غربی و شبکههای اجتماعی عبور میکند، یک پیام ضمنی هم به تهران میفرستد: سقف تنش، فقط حملات متعارف نیست؛ سناریوی استفاده هستهای هم در ذهن تصمیمگیران اسرائیلی جدی است. این پیام میتواند همزمان بازدارنده باشد (ایران را از برخی گامها منصرف کند) و یا در چارچوب دیپلماسی تحمیلی و اجبار (ایران را به عقبنشینی یکجانبه تحت فشار هراس از فاجعه و نابودی سوق دهد) و یا هر دو.
هرچه هست، نباید از این خبر، روایتها و احتمالات پیرامون آن به راحتی گذشت.
بدون نظر! اولین نفر باشید